سهیل رضایی در بخشی از سخنرانی هاش و شاید در دوره سفر قهرمانی یا دوره ازدواج رنج مقدس اشاره میکنه که سختی تغییر برای برخی افراد و میگه «حاضره بمیره اما تغییر نکنه» و این تجربه ای که من هم تجربه کردم. بارها شده که به مرگ فکر کردم صرفا به خاطر اینکه انجام یک تغییر یا برخی تغییرات برام آنقدر سخت شدن که نشدنی به نظر میان. این جمله سهیل رضایی من و به خودم آورد که پس این صرفا یک وضعیت در روان هست نه یک واقعیت. یعنی در یک روان شفا نیافته هست که مرگ سهل تر از تغییر کردنه. خوب این اولین مرحله شفا، یعنی پذیرش خود و اینکه من نیازمند شفا هستم. خدا رو شکر، یک قدم بزرگ به جلو برداشتم، حالا قدم بعدی چی هست؟